عقیده: قانون مطمئنی است که چهار چوب اعمال صادره از انسان را مشخص می کند، و به راه و روش وی جهت می دهد. استحکام سخنان و اعمال هر فرد بستگی به میزان استحکام این قانون دارد. حتی اعمال قلبی مانند حیاء و افکاری هم که به ذهن انسان خطـور می کند، از این دستگاه حساس تـاثیر می پذیرند.
به طـور مختصر، عقیده، مرکز تصمیم گیریها و رفتارهاست. چنانچه بخشی از آن از کار بیفتد، فساد بزرگی در رفتـار انسان پدید می آید و انحراف بزرگی در مسیر مستقیم او روی خواهد داد.
از این روست که قرآن اهتمام زیادی به پرورش عقیده ورزیده است. به جرأت می توان گفت که هیچ سوره ای را نمی توان یافت ـ مکی یا مدنی ـ که خالی از ارتباط انسان با پروردگارش باشد. و در تمامی سوره های قرآن رفتار انسان، به عقیده اش مرتبط گشته، عقیده ای که در واقع پایه های اساسی این دین را بنیان نهاده است. به خصوص سوره های مکی، که وظیفه اصلیشان ایجاد و پرورش این عقیده است. در واقع، عقیده تنها موضوع مورد بحث در این سوره هاست.
بنابراین تمامی انحرافاتی که در رفتار فردی و اجتماعی خود مشاهده می کنیم، ناشی از انحراف در عقیده است. امروزه مردم نیازمند ایجاد دوباره ی عقیده و در واقع تصحیح آن هستند. الوهیت فقط باید به خداوند اختصاص داده شود. باید عظمت خداوند متعال در اعماق وجود انسان احساس شود و زنده ماندن قلب بستگی به درک هیبت و عظمت خداوند داشته باشد.
این دین بر سه پایه استوار است.
این دین بر سه پایه استوار است.
- حقیقت الوهیت
- حقیقت عبودیت
- ارتباط میان بنده با پروردگارش
این امور سه گانه باید در نفس آدمی جای گیرند: شناخت خداوند آنچنان که شایسته ی اوست، شناخت بنده و حدودش، ارتباط میان خالق و مخلوق.
در نتیجه پیگیری و درخواست مسائل فرعی شرع و دین، توسط کسی که حقیقت این دین در قلبش رسوخ نکرده، و بزرگی و عظمت خداوند بر تمامی رفتار و سکناتش سایه نیفکنده، کاری بیهوده است.
در واقع، مردم امروز، حقیقت این د
ین عظیم را درک نکرده اند و نمونه ی بسیاری از آنها – حتی کسانی که شعائر عبادی را به جای می آورند – به سان کوری می ماند که دم فیلی را در اختیار دارد اما گمان می برد که جثه ی فیل تماماً در دستانش قرار دارد. بنابراین زمانی که از او بخواهی که فیل را برایت توصیف کند، آن را مانند موهای مرتبط به اندامی سخت و زمخت توصیف می کند و اگر هم تمام اهل زمین گرد هم آیند تا او را قانع کنند که فیل چیزی غیر از آن است که وی توصیف می کند، هرگز قانع نمی شود.
امروزه طبیعی است که افرادی را ببینیم بر عبادات پایبند باشند و در عین حال مرتکب اعمالی می شوند که آنها را از دایره ی دین خارج می نماید. اعمالی همچون استهزاء به سنتی ثابت از پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم، یا استهزاء به واجبی دینی که ذکر آن در قرآن آمده است. آنها نمی دانند در واقـع با این کار، اوامر خداوند را به تمسخر گرفته اند در حالی که ارتداد فرد مسخره کننده، امری مورد اتفاق میان علمای این امت است.
دشنام دادن به دین، خدا و یا پیامبرش صلی الله علیه و سلم نیز از جمله ی اعمالی هستند که باعث خروج فرد از دایره ی اسلام می شوند و هر کس مرتکب آنها شود، حکم به ارتدادش داده می شود. (البته با رعایت قواعد تکفیر مانند شروط تکفیر و موانع آن). همانگونه که ائمه ای چون مالک، شافعی، احمد، لیث و اسحاق بر این رأی هستند، با استناد به این فرموده ی خداوند:
« وَإِن نَّكَثُواْ أَيْمَانَهُم مِّن بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَطَعَنُواْ فِي دِينِكُمْ فَقَاتِلُواْ أَئِمَّةَ الْكُفْرِ » توبه 12
« و اگر پيمانهائي را كه بستهاند و مؤكّد نمودهاند شكستند، و آئين شما را مورد طعن و تمسخر قرار دادند ( اينان سردستگان كفر و ضلالند و ) با سردستگان كفر و ضلال بجنگيد».
به همین ترتیب این گونه افراد، نتایج مترتب بر این کلمه را نیز درک نکرده اند.
می گویم: بسیاری از مردم از مورد طعن و تمسخر قرار دادن دین و نتایجی که برای آنها به دنبال دارد از جمله: جدایی همسر، فسخ عقد نکاح، خروج از دین، محروم شدن از ارث نزدیکان مسلمان، محروم شدن فرزندان از میراث و سائر احکام ناشی از آن، در امان نیستند. اگر مردی دین همسرش را مورد دشنام قرار دهد، ادامه ی ارتباط زناشویی آنها حکم زنا را خواهد داشت و فرزندان حاصل از این ارتباط، اولاد زنا خواهند بود.
دوباره بر این حقیقت بزرگ تأکید می کنم که مردم حقیقت این دین را نمی شناسند و در زندگی خود از راه و روشهای متعددی پیروی می کنند. تنها بخش ناچیزی از زندگی آنها بر اساس دین خداوند است. در عوض بخش بزرگی از راه و رسم زندگیشان بر مبنای هوا و هوس خود یا سایر مردم است.
« أَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ أَفَأَنتَ تَكُونُ عَلَيْهِ وَكِيلاً * أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَكْثَرَهُمْ يَسْمَعُونَ أَوْ يَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلاً » فرقان 43 و 44
« به من بگو ببينم، آيا كسي كه هوي و هوس خود را معبود خويش مي كند ( و آرزو پرستي را جايگزين خداپرستي ميسازد، تا آنجا كه سنگهاي بيجاني را برميگزيند و به دلخواه ميپرستد ) آيا تو وكيل او خواهي بود؟ ( و ميتواني او را از هواپرستي به خداپرستي برگرداني، و از ضلالت به هدايت بكشاني ؟! ) * آيا گمان ميبري كه بيشتر آنان ( چنان كه بايد ) ميشنوند يا ميفهمند؟! ( نه ! آنان تفكّر و تعقّل ندارند )، ايشان همچون چهارپايان هستند، و بلكه گمراهتر ».
بنابراین تمرکز مردم بر مسائل فرعی دین، امری غیر منطقی است و بسان تلاش بیهوده برای پرورش دانه بذر در هواست و امکان ندارد بتوان از کنار هم قرار دادن شاخه های نرسیده در هوا، درختی با ریشه های عمیق در اعماق زمین ایجاد کرد. باید در مسیر پرورش مردم، راه و روش الهی را که پروردگار آن را ترسیم نموده، طی کرد. باید ابتدا بذر را در خاک بکاریم. سپس به آن رسیدگی کنیم تا بر ریشه اش استوار گردد و در نهایت شاخه هایش رشد کند.
همچنین در مورد این دین عظیم هم باید راهی را که پروردگار برای انسان ترسیم نموده، پیمود، تا بتوان از عهده ی واجبات این دین برآمد.
باید ابتدا بذر را در اعماق زمین بکاریم – کاشتن عقیده در اعماق قلب – در واقع عقیده، آن پایه ی محکمی است که فروع این دین بر آن تکیه دارند و تلاش برای ایجاد بنایی قوی، بدون پایه و اساس، تلاشی بیهوده است.
در نتیجه، پیگیری مستدل جزئیات فروع دین، در واقع مشغول شدن به کاری مهم و غافل شدن از کارهای مهم تر است. و امکان ندارد که این تلاش به نتیجه ی مطلوب و مورد نظر دست یابد. پس باید راه و روش الهی را در پرورش این دین در نفوس بشریت بپیمائیم یعنی ابتدا عقیده را در اعماق وجود انسانها جای دهیم و سپس انجام اوامر شرعی را از این نفوس درخواست کنیم. چون راه و روش الهی در تربیت نفوس، جزئی از خود عقیده است.
نباید فراموش کنیم که باید راه و روش الهی در فرد دعوتگر به سوی خداوند، نمود داشته باشد و باید وی به سان قرآنی متحرک باشد که با توجیهات قرآن حرکت می کند. فرد دعوتگر باید اوامر شریعت را به طور کامل انجام دهد و در همان حال قبل از آموزش دین به مردم، انجام فروع آن را از ایشان درخواست نکند. دعوتگر باید ابتدا توجه مردم را به چهارچوب کلی دین جلب کند و پس از اینکه تصوری شامل و کامل را در ذهن آنها جای داد، به همراه آنها وارد این چهارچوب شود تا مسائل فرعی و جزئیات دین را به آنها آموزش دهد.
بار اول اسلام اینگونه در نفوس بشریت جای گرفت و هرگاه بخواهیم این نفوس را بر مبنای اسلام بنا کنیم باید همینگونه سیر کنیم.
پس همانگونه که این اوامر و نواهی و پیروی از آنها فرائضی از جانب خداوند هستند، پیروی از روش الهی در ایجاد نفوس نیز واجب است و هر تلاشی برای برپایی دین با روشی غیر از روش الهی، نتیجه ای جز شکست ندارد. زیرا این دین شکل نمی گیرد و نخواهد گرفت مگر همانگونه که خداوند بخواهد و برپا نخواهد شد مگر همانگونه که خداوند آن را ترسیم نموده است. و هر روش بشری برای رساندن حقیقت این دین به مردم به شکست منجر می شود و کاری بیهوده است.
برای رساندن دین خداوند به قلوب مردم، پیروی از راه و روش الهی که پروردگار جهانیان آن را ترسیم نموده و سید اولاد بشر آن را پیموده، امری اجتناب ناپذیر است. باید با شروع از امر عقیده، معبود حق را به مردم شناساند و حقیقت وجود آنها بر روی زمین را برای آنها تبیین نمود. باید وظیفه ای را که در طی عبور از این دنیای فانی بر عهده ی آنان است، برایشان روشن ساخت. باید به سوالاتی از این قبیل پاسخ داد که چه کسی مسئول آنهاست؟ چه راه و روشی باید بر آنها حکم کند؟ ارتباط آنها با جهان اطرافشان چگونه است؟ در چه جایگاهی از این عالم هستی قرار گرفته اند؟
به عبارتی دیگر باید هیبت و عظمت و ترس از خداوند را در قلوب بشریت جای داد و راه رسیدن به رضایت پروردگار را به آنها شناساند.
من در این زمانه، کندوکاو جزئیات این دین در رفتار مردم از جمله نوشیدن با دست راست، سیگار نکشیدن، نوشیدن نشسته و سایر امور جزئی را نمی پسندم. زیرا فقط نفوسی توانایی استمرار بر رعایت این مسائل را دارند که بر پایه ی عقیده بنا نهاده شده باشند و عظمت ایمان سرشت آنان گردیده باشد.
باید با شناخت نفس انسان، از نقطه ی وجودی او شروع کنیم تا بتوانیم او را از ذلتی که بدان دچار شده است، برهانیم و کم کم او را به اوج کمال برسانیم و جرعه جرعه، ایمان را به وی بچشانیم. در این مسیر صعود، با او همگام باشیم و از لغزشهایش بکاهیم تا به ستونی محکم تبدیل شود که زلزله های راه وی را نلرزاند و گردبادهای مسیر او را منحرف نکند.
در این سیر فقط آنچه را از نفس می خواهیم که خدا از او خواسته، تا به مسیرش ادامه دهد، در حالی که نفس، راضی، گوش به فرمان و مطمئن است از اینکه خیر فقط در سیر سلوک خداوند است و شر در انحراف از راه خداوند است.
« فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَايَ فَلَا يَضِلُّ وَلَا يَشْقَى * وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكاً » طه 123 و 124
« هركه از هدايت و رهنمودم پيروي كند ، گمراه و بدبخت نخواهد شد .* و هركه از ياد من روي بگرداند ( و از احكام كتابهاي آسماني دوري گزيند ) ، زندگي تنگ ( و سخت و گرفتهاي ) خواهد داشت».
دوباره تکرار می کنم، نفوسی که اسلام را به مردم تقدیم می کنند خود باید نمونه ی شریعت متحرک باشند و حقیقت این دین (اصول و فروعش) در اعمال و رفتارشان نمود داشته باشد و باید گوشت و خونشان، دینـی باشد که مردم را به آن دعوت می کنند و رفتار و سکناتشان منعکس کننده ی دینی باشد که از مردمان می خواهند و آن دین، راه و روش حیاتشان باشد.
« هَذَا بَلاَغٌ لِّلنَّاسِ وَلِيُنذَرُواْ بِهِ وَلِيَعْلَمُواْ أَنَّمَا هُوَ إِلَهٌ وَاحِدٌ وَلِيَذَّكَّرَ أُوْلُواْ الأَلْبَابِ » ابراهیم 52
« اين ( قرآن ) به عموم مردم ابلاغ مي گردد تا ترسانده شوند و بدانند كه خداوند يكي بيش نيست، و خردمندان (از خواندن قرآن) پند و اندرز گيرند ( و خويشتن را در پرتو آن از آتش دوزخ دور كنند و به بهشت برسانند) ».
ادامه دارد … ان شاء الله